از هر دری سخنی

مسائل اجتماعی

از هر دری سخنی

مسائل اجتماعی

شهادت مولای یتیمان تسلیت باد

باید چیزی بگویم اما...

من نمی دانم از تو چه بنویسم....

من نمیدانم از تو چه بگویم در این روز که به قتل رسیده ای...

میدانم که باید بگویم اما چه؟

میدانم که بزرگ مردی بوده ای...

من میشناسم جمله تو را که میگویی دنیای ما برایت پست تر بوده از استخوان های خوکی در دست های جزامی...

اما من ندیده ام تا به حال استخوان خوکی و دستی جزامی را...

من در خواب بودم زمانی که باید بیدار میبودم....

و هم اکنون میدانستم که نباید جز تو چیزی در این  صفحه بنویسم ...

اما نمیدانم چه؟

ذهن ناتوانم  به اندازه ذهن نه ساله ی تو نیست وقتی که با رسول بیعت کردی و این تن ان قدر شجاعت ندارد که تا سحر گاه در بستر مرگ بیارامد....

ببخش ذهن مرا که ناتوان است از گفتن چیزی برای بزرگیت...

ببخش  که چیزی جز این صفحه ندارم برای یادبودت در این روز...

صفحه ای با خطوطی گنگ و مبهم ندانسته....

نیایش

خدایا !

 

در آستانه کار خطیری قرار دارم

 

با این که تلاش کرده ام

 

اما قلبم آکنده از بیم است .

 

نگرانی ،باختن نیمی از نبرد است ،

 

تشویش ، نیروی ذهن را می سوزاند

 

و این گونه نمی توان مفید بود .

 

 

خدایا !

 

یاریم ده تا مشوش نباشم

 

و نجوا کنم :

 

زورق من کوچک است

 

خدایا ، به تو توکل می کنم

 

و همه چیز خوب پیش می رود .

 

 

خدایا ، به تو  اعتماد میکنم

 

و همه چیز خوب پیش خواهد رفت.

 

یاریم ده تا مشوش نباشم

مولود امام عصر مبارک باد

 

حکایت غریبی است حکایت میان ما و شما.

حکایت ما که میان روزمرگی ها و رفتن و آمدن هایمان جایی برای یاد شما نمی گذاریم ، غروب های جمعه دل تنگتان می شویم و صبح شنبه فراموشتان می کنیم .

حکایت ما که ادعای عاشقی مان ، ادعای انتظار کشیدنمان برای آمدنتان گوش فلک را پر کرده است اما هرگز زمین را برای ظهورتان آماده نکردیم .

حکایت ما که می دانیم شما همین جائید ، زیر سقف آبی همین آسمان ، اما با این حال صبح تا شب غر می زنیم و گلایه هایمان تمامی ندارد.

حکایت ما که سالهاست کوچه و خیابانهایمان را آذین بندی می کنیم ولی فکری برای دل تاریکمان نمی کنیم .ما که نمی شناسیمتان .ما که ...

 

و حکایت شما که لحظه ای فراموشمان نمی کنید ، از سختی هایی که می کشیم رنج می برید و بیشتر از خود ما نگرانمان هستید.

حکایت شما که همیشه کنارمان هستید تا تنها نمانیم ، شما که ما را می شناسید ، شما که ...

 

حکایت غریبی است حکایت میان ما و شما .